شاخ نبات حافظ ( شجره طیبه الهی)
مناجات عرفانی
وقت سحر
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند[1]
بی خود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلّی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد ازین روی من و آینه وصف جمال که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبری است کزان شاخ نباتم دادند
همّت حافظ و انفاس سحر خیزان بود
که ز بند غم ایّام نجاتم دادند[2]
تفسیر عرفانی
1. دیشب وقت سحر مرا از غم و رنج نجات دادند و در آن تاریکی شب، آب حیات عشق را که زندگی جاویدان می بخشد، به من نوشاندند.هنگام راز و نیاز سحرگاهی به وصال معشوق رسیدم و لذّت و سرخوشی غیر قابل وصفی پیدا کردم.
2. در آن معراج عارفانه با تجلّی و تابش نور ذات حق بر دلم از خود بی خود گشتم و در آن سرگشتگی، جامی پر نور از تجلیات صفات الهی را به من نوشاندند و به این ترتیب دلم از راز و اسرار عالم غیب آگاه شد.
3. چه سحرگاه و شب مبارک و خجسته ای بود آن شب قدری که سند آزادی از گناهان را به دست من دادند و نور معرفت دلم را روشن نمود و اجازه راهیابی به کوی عشق را به من دادند و من از راز معنا آگاه شدم.
4. از این به بعد، دل من آینه ای خواهد شد که تنها جمال زیبای معشوق را نمایان می سازد و من این آینه را که جایگاه جلوه گری ذات حق است، پاس می دارم و از آن غفلت نخواهم کرد.
5. اگر به تمام آرزوهای خود دست یافتم و دلشاد گشتم، جای شگفتی ندارد؛ زیرا مستحقی بودم که اینها را به عنوان زکات(برای پاک شدنم) به من دادند.
6. فرشته خوشبختی و سروش عالم غیب آن روز این مژده را داد که سرانجام بر اثر صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات و رنج ها، توفیق وصال با یار و رسیدن به تجلیّات ذات و صفات حق را پیدا نمودی.
7. این همه معانی و تعبیرهای لطیف و شیرین و زیبا که از سخن من می ریزد، تحفه و پاداشی است که آن را به سبب شکیبایی و نگهداری قلم و قدرت بیان( کلمه طیبه ) به من عطا کردند.
8. همّت و توجه حافظ و دعای عارفان و سحرخیزان، آن چیزهایی بودند که مرا از اسارت بندهای غم و درد روزگار نجات بخشیدند.
* مرحوم دکتر محمد معین این غزل را از جمله غزلیات عرشی حافظ می داند[3].
مراد از شاخ نبات» در غزلیات لسان الغیب حافظ چیست و کیست؟
مراد از شاخ نبات» در تمامی غزل های لسان الغیب حافظ شیراز، همان شجره طیبه در آیات و روایات اسلامی است که ریشه آن در خانه علی و فاطمه(علیهما السلام) و شاخه هایش در منزل مومنان است و آنان هر وقت بخواهند از میوه های شاخه آن بهره مند می شوند.
در کتاب کافی از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه" کلمة طیبة کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ" آیه 24 سوره ابراهیم چنین نقل شده است: رسول اللَّه اصلها و امیر المؤمنین فرعها، و الأئمة من ذریتها اغصانها، و علم الأئمة ثمرها، و شیعتهم المؤمنون ورقها، هل فیها فضل؟ قال قلت لا و اللَّه، قال: و اللَّه ان المؤمن لیولد فتورق ورقة فیها و ان المؤمن لیموت فتسقط ورقة منها» " پیامبر( ص) ریشه این درخت است و امیر مؤمنان علی (ع) شاخه آن، و امامان که از ذریه آنها هستند شاخه های کوچکتر، و علم امامان میوه این درخت است، و پیروان با ایمان آنها برگهای این درختند. سپس امام فرمود: آیا چیز دیگری باقی ماند؟ راوی می گوید: گفتم نه، به خدا سوگند! فرمود: به خدا قسم هنگامی که یک فرد با ایمان متولد می شود برگی در آن درخت ظاهر می گردد و هنگامی که مؤمن راستین می میرد برگی از آن درخت می افتد"![ نور الثقلين جلد 2 صفحه 535.]در روایت دیگری همین مضمون از امام صادق ع نقل شده و در ذیل آن آمده که راوی سؤال کرد، آیه 25 آن تُؤْتِی أُکلَها کلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» مفهومش چیست؟ امام فرمود: اشاره به علم و دانش امامان است که در هر سال از هر منطقه به شما می رسد[همان صفحه 538] در روایات دیگری می خوانیم که: شجره طیبه» پیامبر و علی و فاطمه و فرزندان آنها است.
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
در جای دیگر می فرماید :
حافظ چه طُرفه شاخه نباتی ست کلک تو
کِش میوه دلپذیر تر از شهد و شکر است
خلاصه اینکه؛ آری انسانهاى پاك، گفتار پاك، عقيده ى پاك و رهبرانی پاك، پايه هايى محكم و شاخه هایى پربار از عالم اسرار دارند[4].
دروغ ترین داستان علیه حافظ شیرازی(رحمه الله)
داستان عشق حافظ و شاخه نبات
آوردهاند که:
سالها پیش خواجه شمسالدین محمد شاگرد نانوایی بود!. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد!. که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات!. در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده میشد و شمسالدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش میداد!. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج میکنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!" 100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمیآمد که بتوانند این پول را فراهم کنند! عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند تا در ناز و نعمت زندگی کنند! در بین خواستگاران خواجه شمسالدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند. او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد میرفت و راز و نیاز میکرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند.
شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمسالدین شوهر من است. شمسالدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد. اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمسالدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این کار را انجام دهم اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمسالدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه میبینی؟ گفت: حس میکنم از آینده باخبرم و گفتند :باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه میبینی؟ گفت :حس میکنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت! تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسانالغیب و حافظ را به او داد. (لسانالغیب چون از آینده مردم میگفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود). تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما. حافظ او را نخواست و گفت: زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمیخورد. تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند.
و خلاصه اینکه این دروغ ترین داستانی است که از جناب حافظ شیرازی ساخته و بافته اند. آری؛ شاخ نبات نام هیچ دختری نیست بلکه کنایه از شجره طیبه و درخت طوبای بهشت است که اولیای الهی از آن شاخه هرگاه بخواهند بهره مند می شوند و این مستی لسان الغیب از شراب طهور آن درخت بهشت است که بیداری و آگاهی الهی را از غیب به همراه می آورد و این همه نتیجه اجر و پاداشی است که در صبر و پایداری برای آن شجره نبوت و امامت یعنی اهل بیت علیهم السلام حاصل شده و برای شیعیان خاص و خالصی از محبان اهل بیت علیهم السلام همچون جناب حافظ شمس الدین محمد شیرازی نیز حاصل می شود. اللهمَّ أرزقنا حلو الحياةِ و خير العطاء و سعة الرزق و راحة البال و لباس العافية و إكتب لنا محو الذنوب و ستر العيوب و حسن الخاتمة .
اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ ، وَ صِدْقَ النِّيَّةِ وَ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ ، وَ أَكْرِمْنَا بِاْلهُدَى وَ الاِسْتِقَامَةِ ، وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الْحِكْمَةِ ، وَ امْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ . يا رب العالمين
★این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند★.
والحمد لله رب العالمین علی کل حال
[1] . وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (بحر رمل مثمن مخبون محذوف)
[2] . حافظ،غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۳.
[3] . باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.
[4] . رضايى اصفهانى، محمدعلى، تفسير قرآن مهر، 24جلد، پژوهشهاى تفسير و علوم قرآن - ايران - قم، چاپ: 1، 1387 ه.ش.]
شاخ ,حافظ ,نبات ,وَ ,شب ,شاخه ,شاخ نبات ,است که ,را به ,به من ,که از ,بنوش، نوشید، گفتند ,سخنم میریزداجر صبریست ,لسان الغیب حافظ
درباره این سایت